خاطرات یک دیوانه

ساخت وبلاگ

چقدر آدمها راحت عوض میشن.راحت بی رحم میشن.راحت بدون عاطفه میشن.

راحت این رو به اون رو میشن.

یا شاید رفتار من مشکل داره؟

شاید من مشکل دارم؟

شاید من باهاشون خیلی بد رفتار میکنم؟

شاید من راحت اعتماد میکنم و خیلی ساده هستم؟

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 210 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

نمیدونم یه روزی اگه این نوشتمو بخونم به امروزم میخندم یا عکس العملم چیه.حتی در سن ۳۵ سالگیولی امروز دقیقا اتفاقی که هیچوقت فکرشو نمیکردم از طرف کسی که همه جوره بهشاعتماد داشتم افتاد.یهو در عرض ۲ ۳ روز خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 189 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

مرغ شبخوان که با دلم میخواند

رفت و این آشیانه خالی ماند....

خالی ماند.....

خالی....

.....

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 189 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

فکر کنم در کل دنیا تنها کسی باشم که هیچکس رو ندارم که باهاش حرف بزنمکه حسمو بهش بگم که بتونم از اتفاقاتی که برام میفته باهاش حرف بزنم تا خالی بشم.هیچ کس هیچ وقت وجود نداشت که باهاش روراست باشم و حرفها خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 184 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

چقدر من عجیبم آخه.از دست خودم خسته شدم.جالبه میشینم با خودم منطقی حرف میزنم جوری که مو لا درزش نمیره و میدونمقضیه چیه و راحت میتونم با منطق خودمو آروم و قانع کنم ولی آروم نمیشم!روانیم جدی!تا من باشم د خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 190 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

امروز برای اولین بار شاید تو زندگیم نشستم با یکی درد دل کردم!

اصلا زندگیم عجیب شده.یه دوست قدیمی امروز اومد دنبالم و نشستم پیشش

باهاش حرف زدم.دلیل اینکه اونو انتخاب کردم شاید این بود که تنها کسی بود که

میتونستم باهاش راحت صحبت کنم.

واقعا ازش ممنوم کامل به حرفام گوش کرد و چند تا راهنمایی هم کرد.آروم تر شدم.

واقعا هیچوقت فکرشم نمیکردم یه روزی بشینم پیش اون و براش از مشکلاتم بگم!

چقدر زندگی عجیب و غ ق پ و کوچیکه.

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 211 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

الان باید در لحظه زندگی کنن و لذت ببرم یا به آینده هم فکر کنم؟

اگه بخوام به حال فکر‌کنم آینده خراب میشه احتمالا ولی از طرفی مگه

الان خود آینده نیست؟؟؟

گیر کردم عین خر

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 176 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

جوون تر که بودم یعنی حتی  ۴ ۵ سال پیش قویتر بودم.مغرور تر بودم و منطقی ترو کمتر وابسته به آدما.خودم باعث ارامش خودم بودم و خودم مهم بودم و نیازی نداشتمبا کسی صحبت کنم.این روزا با توجه به مشکلاتی که بر خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 223 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

چقدر  آدمها دوست دارن دروغ بشنون.خیلی برام جالبه.

من نمیگم من آدم خوبیم اتفاقا ادمه بدی هستم ولی رکم.چیزی رو نگه نمیدارم بعدا

بکوبم تو صورت آدمای دیگه همون لحظه راجع بهش حرف میزنم ولی آدما گویا برعکسن

سیاست به خرج میدن صبر میکنن وقتی حس میکنن ضعیفی قوی میشن.کسایی که مدتها

موش بودن یهو شیر میشن!!من ولی همیشه شیرم و فیلم بازی نمیکنم و سیاست ندارم

از هر کسی هم ناراحت بشم در جا میگم و از ضعف کسی سواستفاده نمیکنم.

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 194 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02

هر کیفی کیفری دارد!فکر کن رو اوج ابرایی و داری عشق میکنی همه چیز ایده آله همه چیز خوبهولی باز داری کم کم ناشکری میکنی و حس میکنی تکراریه یهو از اوج ابرا با مخمیفتی رو زمین و میشینی رو زمین.برگشتی 1 سا خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 219 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02